ای لاف زنی که هر کجا هستی


قصه ز روزن و سرای آری

تا کی سوی من نه از ره غیرت


از بهر نظاره روی و رای آری

پندی بشنو که تا چو مخدومم


مختار شوی گر آن بجای آری

شو راستیی چو من به دست آور


تا چرخ چو من به زیر پای آری

برهٔ بریان هر جا که بود چاکر تست


طبق حلوا داماد و تو او را خسری

خوردنیهای جهان گر به شکم جمع شدند


همه گفتند که ای خواجه تو ما را پدری

ای همه نزهت و شادی و همه راحت و روح


کنیت تو نعم و نام تو شیخ الطبری